دخملی مامان یکسال و 8 ماهشه
دخملی جونم فداش بشم بزرگ شده خانوم شده حرف میزنه(البته به زبون خودش و یهذره اش هم مفهومه)
خانوم گلی من از شیر هم گرفتمش هرچند پروسه طاقت فرسایی بود اما الان که یکماه میگذره خیلی بهتر تونسته با شرایط خودش رو وقف بده
کارای بامزه یاد گرفته خیلی هم مهارتش بالاتر رفته وسایلش رو جمع میکنه دستمال برمیداره گردگیری میکنه و وسایل دیگه هم اگه ازش بخوای بهت میده
اعضای بدن رو کامل میشناسه ودم به دقیقه انگشتش رو فرو میکنه تو چشم من و میگه چی چیه (این قسمتش دردناکه البته اگه مجبور باشی روزی هزاردفعه این عمل رو روت پیاده کنه)
غذا هم دهنه بقیه میکنه و البته سعی میکنه قاشق رو به دهن خودش هم ببره که ایشالا بعدا بتونه این عمل بزرگ رو به طور کامل انجام بده
خوب یه سری حرفایی که میزنه:
بوخوله : بخوره
لی لی: لی لی لی لی حوضک
ایشین: بشین
پایی: پایین
باا: بالا
به به خوله: به به بخوره
دو ته : بازه یک دوسه اون بپره تو بغلم
هفت هشت: هفت و هشت دیگه
ماما جوش: مامان جون
بله : منظور رو کامل میفهمه و جواب میده
نه: مثل بالایی
دایه: دایره ( البته مربع و مثلث رو هم میشناسه)
عباسی: تاب تاب عباسی
چش: چشم(منظور رو کامل میفهمه)
ایشه: شیشه
اکن: نکن
اخوام: نمخوام
بده : بده
دیگه هم یادم نمیاد