شیطون بلای من
یه شیطون بلا دارم که هیشکی نداره فداش بشم نمیدونید چی شده اینقده شیطون شده که نگو
از پله ها بالا میره و خودش عقب عقبکی میاد پایین از رو تخت هم در کمال ناباوری من میاد پایین خودش
امروز زد کاسه آکروپال من که خیلی هم دوسش داشتم شکست خودش هم ترسید و جیغ کشیدو گریه کرد
دستش هم میگیره به مبل و بقیه وسایل بلند میشه و با کمک وسایل بدون اینکه دستش رو ول کنه راه میره من و بابایش منتظریم دیگه راه بیفته
تو عید مامانیا رفتن مسافرت قم و برای نازنین من یه کلاه و روسری سنتی آوردن با یه بلوز آستین کوتاه و یه سارافن و یه اتوبوس که باطری میخوره اما نازنین از این اتوبوسه بد جور میترسه و ازش فرار میکنه
چند روز پیش هم مرضیه رفته بود مشهد با عمو قاسم و برای نازنین یه سارافون نارنجی خرگوشی خوشجل خریده که پوشیدو ازشون عکس گرفتم
نوشته شده در سه شنبه نوزدهم فروردین 1393
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی